دلنوشته امروز 17 خرداد 97 و22رمضان 1439
....چند کلمه ای می نویسم اسمش رادردل می گذارم تابرای سوختگان عشقت واژه قابل هضمی باشد.
نویسنده نیستم اماسعی میکنم تمام احساسم رادر کلماتم جا دهم برای آنانی که سوختن رالمس کردند.
عشق یک مفسرداردآن هم حضرت زینب (سلام الله علیها )است .که فقط گفت (مارایت الاجمیلا)
رنج وزجر وهق هقم شاید به قول واعضان حکمت ،شایدموجب شوق معشوق وشاید مصلحت یا....
بغض گلویمان راخراش داد اما نگاه تورا زره ای معطوف این زمین گیردرمانده نکرد...
یاددادی برای دشمنم دعا کنم وبگذرم وبگذرم وبگذرم ....
یاد دادی سنگ درگلویم رسوب شود وبه جز سکوت وصبر و هق هق لام تا کام حرفی نزنم
نه توان پاس کردن درسهایت رادارم نه دل انصراف...
انسانم و ازمورروی تنم عاجز ،شایدبه عجزم نظری نهی...
مرادرمخمصه وزندانی اسیرکردی که علی (ع)وفاطمه(س) حکومتش رابه آب بینی شتر تعبیر کردند چه رسدبه زیستن درآن ،آنهم برای منه ضعیف النفس وعاجز
چشم های تو به اندوه من عادت نه، خوش است
این چه حالیست که محکوم به سرنوشتم
درحالی که شعری دروصف تونداریم...
گرچه بمیرم از غمت هم نکنی نظر به من
گرهمه خون کنی دلم هم نکنم شکایتی
ای زغم فراغ تو جان مرا شکایتیست
بردر تو نشسته ام منتظر عنایتی
گرچه نثار تو کنم جان را
عشق تورا نهایتی....
چون زدرعنایتت یافته ام هدایتی
....
www.vwork.lxb.ir
نظرات شما عزیزان: