داستان کوتاه انگلیسی بزغاله1
the goat and the goatherd
بزوچوپان
A goatherd had sought to bring back a stray to his flock.
.یک چوپان می خواست بزچموشی را به گله برگرداند
he whistled and sounded his horn in vain, the strangler paid no attention to the summons.
اوسوت میزدومرتب درشیپورش می دمیدولی بزتوجهی به این صداهانمی کرد.
at least the goatherd threw a stone , and breaking it's horn beggedthe goat not to tell his master.
بالاخره چوپان سنگی پرتاب کردوشاخ بزراشکست وازاوخواهشکرد که این موضوع رابه ارباب نگوید.
the goat replied, why, you silly fellow, the horn will speak though I be silent
بزدرجواب گفت:آدم احمق اگر من هم ساکت بمانم شاخ شکسته خودسخن میگوید.
WWW.VWORK.LXB.IR
VWORK@
نظرات شما عزیزان: